روزى یکى از فرزندان حضرت سیدالشهدا، علیهالسلام، از مدرسه به خانه برگشت. امام او را صدا زدند و فرمودند: عزیزم! امروز چه یاد گرفتى و معلمت چه به تو آموخته است؟ گفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ* الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ...».
حضرت به خدمتکار خانه فرمودند: به در خانه معلّم او، عبدالرحمن سلمى، برو و او را به اینجا دعوت کن! خدمتکار رفت و گفت که آقا با شما کار دارند. معلم با خود گفت: خدایا، یعنى حسین با من چه کار دارد؟ من امروز در مدرسه کارى نکردهام. فقط به فرزندش سوره حمد را یاد داده ام!
وقتى او خدمت حضرت رسید، ایشان هزار دینار طلا از دسترنج خودشان، که مربوط به امور کشاورزى مى شد، به معلم دادند و فرمودند: دهانت را باز کن! و چند قطعه عقیق و فیروزه و الماس هم در دهان او ریختند و حواله اى هم به بزّاز نوشتند که هزار متر پارچه حلّه بافت یمن از حساب من به این معلم بده. بعد هم فرمودند: مرا ببخش که در برابر عظمت کار تو کارى نمى توانم بکنم. آنچه من به تو دادم تقدیمى بیش نبود، اما آنچه تو به فرزند من دادى، عطا و کرامت بود.
خوب است در شأن معلم این سخنان را در کلاس گفت یا این آیه شریفه سوره اسراء را که مى فرماید:
«وَ قَضى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً*
وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً».
و پروردگارت فرمان قاطع داده است که جز او را نپرستید، و به پدر و مادر نیکى کنید؛ هرگاه یکى از آنان یا دو نفرشان در کنارت به پیرى رسند [چنانچه تو را به ستوه آورند] به آنان اف مگوى و بر آنان [بانگ مزن و] پرخاش مکن، و به آنان سخنى نرم و شایسته [و بزرگوارانه] بگو. و براى هر دو از روى مهر و محبت، بال فروتنى فرود آر و بگو: پروردگارا! آنان را به پاس آنکه مرا در کودکى تربیت کردند، مورد رحمت قرار ده.
بچه را باید از مدرسه با یک دنیا محبت به سوى پدر و مادر روانه کرد. با آنان درباره شهدا باید سخن گفت و اینکه چه بزرگوارانى جان دادند تا آنان آسوده تحصیل کنند.
توصیه مى کنم از بحثهاى علمى و طرح مسائل اختلافى در کلاسها بپرهیزید و مواظب باشید که در کلاس کلمهاى نگویید که بچه ها گمراه شوند. چون بچهها هر چه معلم بگوید مىگیرند. بر اعصاب خود مسلّط باشید. همه مى دانند زندگى معلمها سخت است و حقوق آنان به اندازه ارزش کارشان نیست، ولى این هم هست که همه ما داوطلبانه معلم شده ایم. اگر مى توانید براى رضاى خدا صبر کنید و مشکلاتى را که حضور چند قرن استعمار در این کشور براى ما به وجود آورده و به این زودى ها هم مرتفع نمى شود، به پاى اسلام نگذارید. یادتان باشد هر روز در طى پنج ساعت میهمانان کوچکى دارید که امانتهاى پروردگار بزرگ هستند. گیرندگى آنها زیاد است و از شما تغذیه فکرى مى کنند. پس، فکر و خیال آنان را مشوش و ناراحت نکنید.